یعقوبی که نه برای پسر زنده بلکه برای پدر شهید می گریست.
امام سجاد علیهالسلام که در عصری پر از اختناق و خفقان به سختی زندگی را میگذراند با یادآوری فاجعه کربلا به طرق مختلف همواره ظلم و جنایتهای حکومت اموی را به مردم گوشزد میکرد و نمیگذاشت خاطره حماسه جاودان کربلائیان از خاطرهها فراموش شود.
یکی از این سیاست ها، اشکهای سوزان و گریههای پر سوز امام علیهالسلام بود که ریشهای عاطفی داشت و افکار عمومی را متوجه میساخت.
امام علیهالسلام هر گاه میخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. وقتی علت این کار را میپرسیدند، میفرمود:
«چگونه گریه نکنم در حالی که دشمنان دین خدا، آب را برای حیوانات وحشی و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی فرزندان رسول خدا بستند و پدرم را مظلومانه و با لب تشنه به شهادت رساندند. هر گاه به یاد لحظه شهادت فرزندان فاطمه میافتم، گریه گلویم را میفشارد.» روزی خادم آن حضرت عرض کرد: «آقای من! آیا غم و اندوه شما تمامی ندارد؟!»
حضرت علیهالسلام فرمود: «وای بر تو! یعقوب پیامبر یکی از دوازده پسرش را از دست داد با اینکه میدانست او زنده است، به قدری در فراق فرزندش «یوسف» گریست که چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه، کمرش خم گشت و موهای سرش سفید شد ولی من به چشم خود کشته شدن پدر و برادر و عمو و هفده نفر از بستگانم را دیدم و پیکرهای غرق به خونشان را که در اطرافم نقش زمین شده بودند مشاهده کردم. پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پایان یابد.»
یعقوب در فراق پسر روز و شب گریست
تا دیدگانش از غم یوسف سفید شد
من چون کنم که آن چه مرا بود سرپرست
یک روز جمله از نظرم ناپدید شد
سقا ندیده کس به جهان تشنه جان دهد
عباس تشنه در لب دریا شهید شد
اکبر ز باب خویش تقاضای آب کرد
افسوس و آه از پدرش ناامید شد
منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ دوم 1381.
نظرات شما عزیزان:

weblage khobi darid!!!!!!!!!!!